شکایت از واحدهای دولتی:
به نظر میرسد، با توجه به مطالب پیشگفته و دقت در آرای دیوان بتوان گفت که دیوان در دو مورد به شکایت واحدهای دولتی رسیدگی میکند:
-
- در خصوص دعاوی موضوع ماده 12 قانون دیوان عدالت اداری که تقاضای ابطال آییننامهها و مقرّرات دولتی است و در هیئت عمومی دیوان مطرح میشود. این تقاضا طبق ذیل اصل 170 قانون اساسی که بیان میدارد: «… هر کس میتواند ابطال اینگونه مقرّرات را از دیوان عدالت اداری تقاضا کند»، میتواند از طرف واحدهای دولتی نیز طرح شود و اطلاق عبارت «هرکس» دستگاههای دولتی را نیز دربر میگیرد. عبارت «… جز نسبت به مصوبات و نظامات دولتی…» در دادنامه مذکور (دادنامه 155) نیز شاهد و مؤید این مطلب است.
2.در خصوص دعاوی موضوع ماده 10 قانون دیوان عدالت اداری، باید در مورد هر بند آن جداگانه بحث کرد. با دقت در قانون دیوان عدالت اداری ملاحظه میشود که رسیدگی به شکایات و تظلمات اشخاص حقیقی یا حقوقی ـ که طبق رأی وحدت رویه 37، 38 و 39 مورخ 10/7/68 هیئت عمومی دیوان، باید شخص حقیقی یا حقوقی حقوق خصوصی باشد ـ از تصمیمات و اقدامات واحدهای دولتی و مأموران آنها موضوع بند 1 ماده 10 قانون، به این دلیل است که اشخاص مزبور جدا و مستقل از حاکمیتاند و برای جلوگیری از اینکه با اعمال حاکمیت دولت ستمی بر آنها وارد شود قانونگذار شکایت آنها را از دولت پذیرفته است.
اما دستگاههای دولتی بخشی از حاکمیت موجود در هر جامعهاند و در این موضع نیستند که از تصمیمات و اقدامات دولت متضرر گردند. بنابراین شکایت واحدهای دولتی تا زمانی که از این منظر و حیث باشد پذیرفته نمیشود، مگر آنکه واحد دولتی از حیث دیگری اقامه دعوا کنند، مانند دعوای اداره کل اوقاف به عنوان متولی وقف از طرف اشخاص خصوصی.
اما در خصوص بند 2 ماده 10 به نظر میرسد، زمانی که دستگاه دولتی از آرا و تصمیمات قطعی دادگاههای اداری و هیئتهای تشخیص و حل اختلاف (به طور کلی مراجع موضوع بند 2 ماده 10 قانون دیوان) شکایت میکند. به عنوان یکی از طرفین دعوا در دیوان طرح دعوا میکند نه به اعتبار دولت بودن. بنابراین، دستگاههای دولتی که بر ضد آرای قطعی مراجع موضوع بند 2 ماده 13 در دیوان طرح دعوا میکنند، اعتبار یکی از اصحاب دعوا شکایت میکنند نه به اعتبار دولت، و در موضع اعمال حاکمیت نیستند.
با این تفسیر، شرکتهای دولتی میتوانند بر ضد مراجع حل اختلاف مالیاتی به عنوان مؤدی مالیاتی شکایت کنند. شکایت اشخاص حقوقی حقوق عمومی از این نظر در موارد بند 1 ماده 13 قانون دیوان پذیرفته نمیشود؛ زیرا آنها جزئی از حاکمیت بودهاند و از امتیاز حاکمیت برخوردارند. اما در موارد بند 2 همان ماده یعنی بر ضد آرای مراجع شبه قضایی از این امتیاز استفاده نمیکنند.
ماهیت اموری که موضوع بند 1 ماده 13 قانون دیوان است، با اموری که موضوع بند 2 همان ماده است متفاوت است. تصمیماتی که طبق بند 1 میتواند موضوع شکایت قرار گیرد ماهیتی اداری دارد و تصمیمی یکجانبه و لازمالاجراست که توسط دولت به اعتبار حق حاکمیت اتخاذ میشود. اما ماهیت تصمیماتی که مراجع موضوع بند 2 اتخاذ میکنند، قضایی است؛ یعنی یک نوع عمل قضایی و در جهت احقاق حق و فصل خصومت است.
دولت در هنگام اتخاذ تصمیمات موضوع بند 1 اعمال حاکمیت میکند. ولی در مورد بند 2 نخست به عنوان یکی از اصحاب دعوا به مانند سایرین حضور مییابد و بعد از حق قانونی خود در جهت اعتراض و احقاق حق استفاده میکند. اگرچه با تحلیل مذکور میتوانیم این نظر را تقویت کنیم که واحدهای دولتی در موارد موضوع بند 2 ماده 10 میتوانند در دیوان عدالت اداری دعوا اقامه نمایند، اما رویه دیوان عدالت اداری و رأی وحدت رویه دیوان عالی کشور خلاف آن را تأیید میکند. با توجه به آنچه گفته شد، اصولاً رسیدگی به شکایات علیه مراجع شبه قضایی صرفنظر از اینکه شاکی دستگاه دولتی باشد یا اشخاص حقیقی و حقوقی حقوق خصوصی، باید در دیوان عدالت اداری صورت گیرد.