“
۲-۶-۲ صفات شخصیت
آلپورت صفات شخصیت را آمادگیهایی برای پاسخ دادن به شیوه یکسان یا مشابه به محرکهای مختلف در نظر داشت. به عبارت دیگر، صفات شیوه های باثبات و بادوام واکنش نشان دادن به محیط هستند. او ویژگیهای صفات را به صورت زیر خلاصه کرد:
۱- صفات شخصیت واقعی هستند و درون هر یک از ما وجود دارند. آن ها ساختارهای فرضی یا برچسبهایی نیستند که برای توجیه کردن رفتار ساخته شده باشند.
۲- صفات رفتار را تعیین میکنند یا موجب آن میشوند. آن ها صرفاً در پاسخ به محرکهای خاص به وجود نمیآیند. آن ها ما را برای یافتن محرکهای مناسب با انگیزه میکنند و برای به وجود آوردن رفتار با محیط تعامل میکنند.
۳- صفات را میتوان به صورت تجربی اثبات کرد. با مشاهده کردن رفتار در طول زمان میتوانیم از ثبات پاسخهای فرد به محرکهای یکسان یا مشابه، به وجود صفات پی ببریم.
۴- صفات به هم مرتبط هستند; با اینکه آن ها ویژگیهای متفاوتی را نشان می دهند، امکان دارد که همپوش باشند.
۵- صفات با توجه به موقعیتها تفاوت دارند. برای مثال، امکان دارد کسی صفت پاکیزگی را در یک موقعیت و صفت بینظمی را در موقعیتی دیگر نشان دهند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
آلپورت ابتدا دو نوع صفت را مطرح کرد: صفات فردی و صفات مشترک. صفات فردی[۷۴] منحصربهفرد هستند و منش فرد را توصیف میکنند. صفات مشترک [۷۵] صفاتی هستند که تعدادی از افراد، مانند اعضای یک فرهنگ، در آن سهیم اند. چنین بر می آید که افراد فرهنگهای مختلف صفات مشترک متفاوتی دارند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
۲-۶-۳ رویکرد کتل به صفات شخصیت
کتل صفات را به صورت گرایشهای نسبتاً دائمی واکنش نشان دادن گه واحدهای ساختاری بنیادی شخصیت هستند، تعریف کرد. او صفات را به چند طریق طبقه بندی کرد. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
صفات مشترک وصفات منحصربهفرد: صفات مشترک صفاتی هستند که هر کسی تا اندازهای از آن برخوردار است و صفات مننحصربهفرد آن جنبه های شخصیت هستند که تعداد معدودی از افراد دیگر در آن ها سهیماند.(همان).
صفات توانشی، خلقی و پویشی: روش دوم برای طبقه بندی صفات تقسیم کردن آن ها به توانشی،خلقی و پویشی است صفات توانشی[۷۶] تعیین میکنند که ما تا چه اندازهای برای رسیدن به یک هدف کارآمد خواهد بود.مانند هوش. صفات خلقی[۷۷] سبک کلی و حال و هوای هیجانی رفتار ما را توصیف میکنند. این صفات بر نحوهای که عمل ننموده و به موقعیتها واکنش نشان میدهیم تاًثیر میگذارند. صفات پویشی[۷۸] نیروهای برانگیزندهی رفتار هستند. آن ها انگیزه ها، تمایلات و آرزوهای ما را توصیف میکنند.
صفات سطحی و صفات عمقی: سومین طبقهی صفات، صفات سطحی در برابر عمقی طبق پایداری و دایمی است. صفات سطحی[۷۹] ویژگیهای شخصیتی هستند که با یکدیگر همبستگی دارند ولی یک عامل را تشکیل نمیدهند زیرا منبع واحدی آن ها را تعیین نمیکند برای مثال چند عنصر رفتاری مانند اضطراب ، تردید و ترس غیر منطقی با هم ترکیب میشوند تا صفت سطحی به نام روانرنجورخویی را تشکیل دهند. صفات عمقی[۸۰] که عوامل یکپارچهی شخصیت بوده و پایدارتر و دائمیتر هستند اهمیت بیشتری دارند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
صفات سرشتی و صفات محیطساخته: صفات عمقی بر اساس منشا آن ها به صورت صفات صفات سرشتی و صفات محیط ساخته طبقه بندی میشوند. صفات سرشتی [۸۱] از شرایط زیستی ناشی می شود ولی لزوماًً فطری نیستند. صفاتمحیطساخته[۸۲] از تاثیرات موجود در محیط اجتماعی ومادی حاصل می شود این صفات ویژگیها ورفتارهای آموخته شدهای هستند که به شخصیت حالت می دهند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
کتل بعد از بیست سال پژوهش فشردهی تحلیل عاملی، ۱۶ صفت عمقی را به عنوان بنیادی شخصیت مشخص کرد. این عوامل به صورت آزمون عینی شخصیت به نام پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت شهرت دارند. کتل این صفات را به شکل دو قطبی ارائه داد. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
۲-۶-۴ نظریه خلق و خوی باس و پلامین
آرنولد باس[۸۳] و رابرت پلامین[۸۴] سه خلق و خو را مشخص کردند که به اعتقاد آن ها عناصر اصلی شخصیت هستند. این ها عبارتند از تهییجپذیری ، فعالیت و معاشرتی بودن باس و پلامین معتقدند که شخصیت هر فرد از مقادیر مختلف هر خلق و خو تشکیل شده است. این خلق و خوها با هم ترکیب میشوند تا الگوهای شخصیت یا صفات برتر معروف، مانند درونگرایی و برونگرایی را تشکیل دهند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
تهییجپذیری: خلق تهییجپذیری به سطح برانگیختگی یا تحریکپذیری ما اشاره دارد و از سه عنصر تشکیل می شود: اندوه، ترس و خشم. (همان).
فعالیت: باس و پلامین فعالت را بر حسب نیرو و بنیهی جسمانی تعریف میکنند. (همان).
معاشرتی بودن: خلق معاشرتی به میزان اولویت قائل شدن برای تماس داشتن و تعامل کردن با دیگران اشاره دارد. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
کنترل درونی در برابر تقویت بیرونی
راتر دریافت که بعضی از افراد معتقدند تقویت کنندهها به اعمال خودشان بستگی دارند در حالی که دیگران باور دارند که تقویت کننده های آن ها به وسیله دیگران و نیروهای بیرونی کنترل میشوند. او این مفهوم را منبع کنترل[۸۵] نامید. افرادی که به صورت شخصیتهای دارای منبع کنترل درونی مشخص شدهاند معتقدند تقویتی که دریافت میکنند تحت کنترل رفتارها و نگرشهای خود آن ها قرار دارد. آنهایی که از شخصیت دارای منبع کنترل بیرونی بر خوردارند تصور میکنند که پاداشهایی را که دریافت میکنند دیگران، سرنوشت یا شانس کنترل میکنند. به عبارت دیگر، آن ها متقاعد شدهاند که در رابطه با نیروهای بیرونی ناتوان هستند. افراد دارای منبع کنترل بیرونی، باور دارند که که رفتار و نگرش آن ها بر تقویت کنندههایی که دریافت میکنند تاثیری ندارند.در مقابل افراد دارای منبع کنترل درونی معتقدند که شرایط خود را کاملاً در اختیار داشته و مطابق با آن رفتار میکنند. آن ها از اضطراب کمتری خبر می دهند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
۲-۶-۵ درماندگی آموخته شده سلیگمن
“