برخی دوره های افسردگی با اضطراب فوبیک موقتی همراه میشوند و خلق افسرده اغلب در برخی هراسها، بویژه گذر هراسی[۱۰۶]، دیده میشود. اینکه آیا هر دو تشخیص، یعنی اضطراب فوبیک و دوره است یا نه و بر حسب اینکه آیا یکی از آن ها به طور آشکار در زمان تشخیص غالب است یا نه، تعیین میشود. اگر ملاکهای افسردگی، باید گذاشته شود یا فقط یکی از آن ها، برحسب اینکه آیا یکی از آن ها به طور آشکار قبل از دیگری وجود داشته است یا خاص اختلال افسردگی قبل از ظاهر شدن نشانه های هراس وجود داشته باشند، مورد اول باید اولویت تشخیصی داشته باشد. اکثر اختلالهای فوبیک غیر از هراسهای اجتماعی، در زنان شیوع بیشتری دارند. در این طبقهبندی، یک حمله وحشتزدگی با وقوع در یک موقعیت فوبیک ثابت به عنوان جلوهای از شدت هراس در نظر گرفته میشود، که باید اولویت تشخیصی داشته باشد. همچنین این قبیل اختلالهای وحشتزدگی باید تنها در صورت فقدان هر نوع هراس ذکر شده به عنوان تشخیص اصلی مطرح شوند (به نقل از توزندهجانی، ۱۳۷۵).
تداوم اختلال هراس اجتماعی
به نظر میرسد که سه عامل در حفظ و تداوم اختلال اضطراب اجتماعی نقش دارند که عبارتند از: ۱) سوگیریهای شناختی[۱۰۷]، ۲) نقص در مهارتهای اجتماعی[۱۰۸] و ۳) شرطیسازی عاملی[۱۰۹].
بر طبق الگوهای شناختی (برای مثال بک و امری، ۱۹۸۵) هسته اصلی اختلال هراس اجتماعی تمایل شدید در نشان دادن کار قبول و مورد تأیید به دیگران است که با ناتوانی القاء شده در انجام آن کار، همراه میباشد. اینگونه چنین افراد باور دارند که میتوانند طبق انتظار دیگران رفتار نمایند به گونهای که دیگران آن ها را طرد نکنند و درباره آن ها ارزیابیهای منفی نداشته باشند، این باورها از ارزیابی القای جامعه ناشی میشوند و باعث خود بیانی شخص بهگونه منفی و اشتغال ذهنی در انجام تکالیف اجتماعی میگردد (هارتمن[۱۱۰]، ۱۹۸۹) که این امر منجر به تظاهرات رفتاری و فیزیولوژیک اضطراب میشود (به نقل از پورافکاری، ۱۳۷۰). واکنشهای فیزیولوژیکی نظیر خجالت از سرخشدن، عرقکردن و تند شدن ضربان قلب، اجرای منفی کار اجتماعی را اثبات میکند که از این طریق موجب افزایش بیشتر اضطراب در آن ها میگردد. منابع توجه بیش از حد در مورد این افکار منفی، تحریک بدنی و نشانه هایی که شخص را در نظر دیگران منفی ارزیابی میکند، اختصاص داده میشود (هایمبرگ،۱۹۹۱). چنین فرض میشود که نقص در مهارتهای اجتماعی در تداوم اختلال هراس اجتماعی مؤثر است. تحقیقات زیادی، شایستگی رفتار اجتماعی را در میان جوانان با میزان اختلال اضطراب اجتماعی در آنان مورد تحقیق قرار داده است و به نتایج مختلفی دست یافتهاند. برخی از این تحقیقات نسبت به گروه کنترل غیر اضطرابی موفقیتهای کمتری به دست آوردهاند، در حالی که شواهد دیگر چنین تفاوتهایی را اثبات نکردهاند. بیدل و ترنر و موریس[۱۱۱] (۱۹۹۹) به این نتیجه رسیدند که نوجوانانی که دچار اختلال اضطرابی اجتماعی هستند، به طور قابل توجهی اضطراب بیشتری دارند به گروه کنترل غیراضطرابی، عملکرد اجتماعی ضعیف تری در ارزیابی تکالیف رفتاری از خود نشان میدهند (به نقل از استراس، ۱۹۹۸).
والترز و ایندربیت[۱۱۲] (۱۹۹۸) دریافتند که کودکان مطیع از کودکانی که مشخصه اصلی آن ها، داشتن روحیه همکاری، سلطهجویی پذیرا و یا سلطه جویی خصومتآمیز است، اضطراب اجتماعی بیشتری دارند. آن ها دریافتند که کودکان دارای اضطراب اجتماعی بالا نسبت به کودکانی که اضطراب اجتماعی کمتری دارند، در مدرسه روابط نزدیکی منفیتری ایجاد میکنند. در تحقیق دیگری جهت ارزیابی روابط اجتماعی از نوجوانان انجام دادهاند به این نتیجه رسیدند که دانشآموزانی که طرد میشوند و مورد بیتوجهی قرار میگیرند از دانشآموزانی که به سه گروه متوسط، معروف و بحث انگیز طبقهبندی میشوند اضطراب اجتماعی بیشتری دارند و نهایتاًً اینکه کودکان و نوجوانانی که دچار اختلال اضطراب اجتماعی میباشند، نسبت به طردشدن، حساسیت آشکاری نشان میدهند، روابط دوستانه و نزدیکی کمتری برقرار میکنند و از طرف همکلاسیهای نزدیک خود، حمایت و پذیرش اجتماعی کمتری دریافت میکنند. از چنین نتایجی اغلب به عنوان شاهدی از نقص در مهارتهای اجتماعی در میان افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی تفسیر میشود، هر چند که چنین تعبیری بحث انگیز میباشد (هایمبرگ و جاستر[۱۱۳]، ۱۹۹۵).
صرفنظر از شکل رشد اختلال هراس اجتماعی، این حقیقت باقی میماند که چنین تجربه های منفی درون شخصیتی، به افزایش احساس کسالت و ملامت و دیگر احساسات منفی، خودکفایی ضعیف و افزایش رفتارهای اجتنابآمیز مربوط میشوند. در الگو شرطیسازی عاملی ممکن است اجتناب بیش از حد اجتماعی در مراحل حساس رشد کودک و نوجوانان، تأثیر منفی بر مهارتهای اجتماعی داشته باشد و به سوگیریهای شناختی در موقعیتهای اجتماعی به اضطراب منجر شود که این امر باعث بروز رفتارهای اجتنابآمیز میگردد و این رفتارها میتواند مشکلات مهارت اجتماعی را موجب گردد که این امر به نوبه خود باعث افزایش بیشتر اضطراب اجتماعی میشود (مورفی[۱۱۴] و همکاران، ۱۹۸۴).
مؤلفههای هراس (اضطراب) اجتماعی
برای اولین بار لانگ[۱۱۵] (۱۹۶۹) الگوی سه سیستمی را در مورد ترس و هیجان[۱۱۶] مطرح نمود. او معتقد بود که اضطراب نمیتواند تنها دارای یک سیستم باشد، بلکه دارای اجزای شناختی و کلامی، فیزیولوژیکی و رفتاری میباشد. این مؤلفهها میتوانند به طور یکسان و غیر یکسان تغییر کنند و اضطراب هر فرد ممکن است در نتیجه دخالت یکی و یا همه این سیستمها به وجود آید (هایمبرگ و همکاران، ۱۹۹۰).
بعد فیزیولوژیکی
فیزیولوژی اضطراب
دستگاه عصبی خودمختار[۱۱۷] (ANS) و غدد درونریز[۱۱۸] Eg نقش مهمی در اضطراب دارند. میتوان گفت دستگاه عصبی خود مختار واسطه دستگاه عصبی مرکزی[۱۱۹] و غدد درون ریز است. دستگاه عصبی خودمختار در اکثر موارد موجب فعالیت غدد درون ریز میشود و غدد درونریز با پسخوراند[۱۲۰]، فیزیولوژیک فعالیت عصبی را تعدیل میکند کنش دستگاه عصبی خود مختار این است که بدن را در محیط متغیر، ثابت نگه میدارد(دابسون، ۱۹۸۳، ترجمه پناهی شهری، ۱۳۷۲).
“