طواری مربوط به مقرّله
مقرّله کسی است که اقرار به نفع او میشود. مقصود از طواری مربوط به مقرّله، بیان موانع و ایراداتی است که در مورد این شخص ایجاد میشود. در این قسم ایرادات، نقش اصحاب دعوا در بیان آن پر رنگتر از ایرادات راجع به مقرّبه است؛ به شرح ذیل، این ایرادات بررسی میشود.
۳-1- ایراد عدم تعیین مقرّله
به موجب مادهی۱۲۷۱ قانون مدنی«مقرله اگر بکلی مجهول باشد اقرار اثری ندارد و اگر فیالجمله معلوم باشد مثل اقرار برای یکی از دو نفر معین صحیح است.»
«… اقرار زمانی میتواند مثبت حق قرار گیرد که بتواند ادعای مدعی را اثبات کند و آن اقراریست که مقرله آن معلوم باشد….»
شق دوم مادهی مذکور، مصون از ورود طواری است؛ هرچند متضمن برخی دشواریهایی است که در عمل برای دارس ایجاد می کند؛ بر این اساس است که نویسندگان حقوق نسبت به این بخش از ماده، پاسخهای متفاوتی ابراز داشته اند؛ به گونه ای که، برخی معتقدند که اگر با دلایل یا قرائن، فی الجمله مقرّله معلوم باشد، بحثی باقی نمیماند؛ اما، مشکل هنگامیایجاد میشودکه با هیچ دلیل و قرینهی دیگری، امکان شناسایی و تعیین مقرّله فراهم نباشد. در این خصوص، برخی فقها معتقدند باید مقرّبه تنصیفاً میان دو نفر مزبور تقسیم شود. این عقیده، چندان خالی از اشکال به نظر نمیرسد؛ زیرا، هرچند عدم الزام مقربه تأدیه موجب تصاحب بناحق مالی از مقرّلهما میشود؛ اما،الزام او به پرداخت مقرّبه به دو نفر به تنصیف نیز دارای این ایراد است که اولاً، ذمهی او در مقابلیکی از دو نفر مزبور نسبت به نصف مقرّبه مشغول خواهد ماند و ثانیاً،یکی از مقرّلهما بناحق موفق به دریافت نصف مقرّبه خواهد گردید.
عده ای دیگر معتقدند که در صورتی که مقرّله قابل تعیین باشد، مانند اقرار برای یکی از دو نفر معین، دادگاه میتواند مقر را به تعیین مقرّله اجبار کند؛ به گونهای که، به نظر میرسد که نظریهی اجبار موضوع مادهی۷۲۹قانون آیین دادرسی مدنی سابق در این فرض قابل اعمال باشد؛ زیرا، فردی که چنین اقرار مرددی کند، مکلف به بیان واقعیت است؛ به نحوی که هریک از اشخاص ذینفع میتواند اجرای این تکلیف را از او بخواهند.
در هر صورت، نمیتوان دشواری ناشی از عدم تعیین مقرّله را در فرض شق دوم مادهی مذکور، از طواری مربوط به مقرّله دانست. از نظر فقهی نیز فقها در بیان شروط مقرّله بایکدیگر اختلاف دارند؛ به گونهای که، برخی یک شرط و بعضی دیگر چند شرط را در این خصوص بیان میدارند.
۳-2- ایراد حاصله از تکذیب مقرّله و کذب آن
قانونگذار مواد ۱۲۷۲ و ۱۲۷۶ قانون مدنی را به تکذیب مقرّله و اثبات کذب آن نزد حاکم اختصاص داده است.
هرگاه مقرّله اقرار را تکذیب نماید، با توجه به اینکه تکذیب وی حاکی از عدم وجود حق است، اقرار صورت گرفته قابل پذیرش نمیباشد؛ ضمن آنکه، تحمیل اثر اقرار بر مقرّله خارج از قاعده و قانون است. پرسشی که مطرح میشود این است که آیا حدوث این ایراد سبب بطلان اقرار به طورکلی میگردد؟ در مقام پاسخ، باید دو فرض را از هم تفکیک نمود:
نخست آنکه، اوضاع و احوال و نوع مقرّبه به گونه ای باشد که امکان تعلق موضوع اقرار به شخص دیگر وجود نداشته باشد؛ در این صورت، اقرار باطل میباشد. مانند آنکه،«الف» به بنایی ساختمان خود توسط «ب» و بدهکاری اش به وی اقرار کند، اما«ب» این اقرار را تکذیب کرده و اعلام دارد که طلبی از «الف» ندارد.
در فرض دوم، نوع مقرّبه به گونهای است که امکان تعلق آن به شخص ثالث وجود دارد. مانند آنکه، «الف» اقرار کند که کیفی که در دست اوست، متعلق به «ب» است و «ب» آن را تکذیب کند؛ در این صورت اقرار را نمیتوان باطل دانست. زیرا، در قانون تکذیب مقرّله از شرایط بطلان آن ذکر نشده است؛ افزون بر این، مقر با علم و آگاهی اعلام داشته که کیف مورد نظر متعلق به «ب» میباشد؛ به بیان دیگر، به لوازم حقیقی خبر داده است؛ در این صورت پس از تکذیب «ب»، این کیف در زمرهی اموال مجهول المالک محسوب میشود.نظر اخیر در فقه نیز طرفدارانی دارد؛ هرچند از عبارت آنها نمیتوان تعلق و امکان به ثالث را صریحاً استخراج نمود.
- امامی،حسن،منبع پیشین،ص34
-عظیمی،محمد،منبع پیشن،ص201
-همان
- کاتوزیان، ناصر، قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی،تهران،انتشارات میزان، چاپ شانزدهم ،1381،ص102
- کاتوزیان،ناصر،منبع پیشین،ص348
1- نوروزی،رحمت الله، جنبه های نظری و عملی اقرار در حقوق مدنی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامینوشهر،چاپ اول،1386 ،ص177
2- اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائده و البرهان، جلد نهم، قم،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،چاپ اول، ۱۴۰۵ ه.ق؛ص402
3-شمس،عبدالله،منبع پیشین،ص311